کینه

تو زندگی ما آدم های زیادی میان و میرند.

انسان هایی که برای ان ها "از خود گذشتگی" میکنیم! بارها!

انسان هایی که اون ها رو به خودمون اولویت میدم!

حتی نسبت به عزیزترین هایمان!

عده ای از این جماعت رو شاید از دست بدیم. نا خواسته و ناگوار

و شاید عده ای رو کنار بگذاریم

مطمئنا" تو زندگی همه ما ، مار های خوش خط و خال،دوستان گربه صفت و بد ذات وجود داشته.

حداقل تو زندگی من زیاد بوده ..!

شاید دلیلش دست رفاقت دادن با همه و کمرنگ کردن منطق در رفاقت بوده باشه

ولی هر چه که بود، باعث شد هر کدوم از این افراد تیکه ای از روحم رو بکنند و چند قدم جلوتر بندازند!

هر کردوم از این افراد کثیف من رو یک درجه به حد تحملم نزدیکتر کردند! هر کدام به نسبت سهم خودشان !!

نمیدونم در مورد این افراد چی بگم یا اینکه بهتره بگم نمیتونم حسم رو نسبت به این ادم ها بیان کنم! هیچ ***** که لایق این افراد باشه هم وجود نداره تا نوشته بشه!

به این حرف که دنیا دار مکافات و هر کسی که بزنه میخوره و دیگر ****** ها اعتقادی ندارم!

اگر کسی به دیگری ضربه ای میزنه و بعد همان ضربه رو بی مقدمه و بدتر میخوره، دلیل دار مکافات بودن نیست! دلیلش ذات پلید و گ* اون فرده! همه انسان های بد ذات و نامرد ؛ از بالاترین و مادر ج.... ترین این افراد تا پیش و پا افتاده و افراد دروغ گو، همه یک روزی حداقل یک بار توی زندگی کار دست خودشون میدند و بلایی سرشون میاد! این نه تقدیره  نفرین نه دست غیب! طبیعیت ذات پلیده!

من اینقدر بدبخت و کودن نیستم تقاص عمل افراد و پاک کردن حسابم رو با دیگران به دست غیر بسپرم! یا خودم انتقامم رو میگیرم و کینه ام رو تخلیه میکنم و یا این کینه رو نگه میدارم و میگم:



روزی خواهد مرد!


چه زودتر ، و یا دیرتر از من!


کمی خودم

روش زندگیم رو خودم انتخاب کردم. بماند که اتفاقات ویژه و افراطی بیش از حد معمول هر انسانی برای من پیش آمد و میدانم باز هم خواهد آمد! قضایایی که در کنار هم بودن آن ها را حداقل در هیچ یک از انسان های زندگی ام ندیدم. همیشه متفاوت بودم! در کلاس درس دبستان، دبیرستان، دانشگاه! محیط کار و هر کجا که بودم. این تفاوت لزوما مثبت نبوده و میشه گفت 50 -50 مثبت و منفی! حتی گرفتاری ها و بیماری ها و هر واقعه خوب و بدی برای من متفاوت اتفاق می افتاد!  

گاهی همه چیز دست به دست هم میدند که انسان رو به روشی متفاوت از ریشه نابود کنند ولی چه کنم که سختم. نمیدونم چرا نمیشکنم؟ این همه فشار.... این همه گرفتاری پنهان و آشکار و "متفاوت" !!؟ 

چرا هنوز زنده ام؟  فقط میفهمم که زنده ام! خرد شدنی در کار نیست! چرا؟ نمیدانم! توانم زیاده؟ نمیدانم! شک دارم! پر رو ام؟ نه اصلا. به اولین ندا ! لبیک میگم! 

چرا میتونم بشکنم ولی شکسته نشم؟ نمیدانم! 

پشت هر "چرا" ، "چرا" یی دیگر است! زندگی من پر از این چرا ها است! اگر این ها میخواهند من را خسته کنند، خیالشان راحت! از الان رویشان کم! 

من جاودانه نیستم، ولی تا لحظه ای که وجود دارم ، هستم! 

حتی برای چند دقیقه دیگر! 

 

هر روز در حال جنگم! با شروع روز، جنگ من شدت میگیره و با بسته شدن چشم ها آرام! 

مدتی دیگر اولین سالگرد این جنگ وحشتناک و ساکت... چقدر سریع و عجیب گذشت ! چقدر این بی خیالی در عین برخورد منطقی خوب بود! چقدر تنها بودن در این جنگ وحشتناک خوبه! بی منت و ترحم دیگران جنگیدن! حتی اگر پیروز نباشم!!! 

اگر پیروز نباشم؟ یک چیزی رو خیلی خوب میدونم،اگر من پیروز نباشم، بازنده هم نیستم! 

 

حس خیلی خوبی دارم! بعد و در طی این جنگ واقعی با زندگی، فقط یک حس به من امید میده! تنها یک رشته از امید باقی مانده! و اون چیزی جز بعد از مرگم نیست! چه فردا ، چه سال ها بعد. 

اینکه بعد از مرگم همه کسانی که با من بودند میفهمند قدرت در سکوت هم وجود دارد! میفهمند یک تنه هم میشه به جنگ با زندگی رفت! 

امشب احساس خوبی داشتم به 2 دلیل اینکه این وبلاگ رو برگردوندم تا حداقل حرف ها رو بعد از نوشتن مجبور به پاک کردن نشم و روانیم نکنه! دوم اینکه کسی این وبلاگ رو نمیبینه و در مورد هر چیزی که محافظه کارانه رفتار میکنم ، چه در مورد خودم،چه در رابطه با زندگیم صحبت کنم. 

بی مکث و تکلف! با نوشتاری روزمره حرفم هایم را خواهم زد.

کاکتوس درختی است...

همه ما انسان ها میدونم که هر چیزی دارای ارزی مشخص است. 

 

این وبلاگ مانند یک درخت بود که برای یک دلیل به وسیله من کاشته شد. درختی وجود نداره که بدون آبیاری زنده بمونه! درخت یک موجود زنده است! مثل انسان ها. اگر بهش توجه نشه، بی توقع خشک میشه! میمیره! این وبلاگ مثل درختی بود که از بی توجهی زرد شده بود و من ، کسی کع به وجود آورده بودم کسی که درخت رو کاشته بود، از ریشه کندمش. 

ابتدا گفتم، هر چیزی ارزشی داره. 

نفس وبلاگ خیلی بی ارزشه. شاید در حد 3-4 کلیک و 3-4 هم بی ارزش تر از یک لبخند دروغ! 

اما ارزش یک مکان سخن گفتن بیش از یک لبخند عاشقانه است.... ! 

 

جای هیچ درخت خشک شده ای در دل انسان ها پر نمیشه مگر...! 

من جای اون درخت از ریشه کنده شده، درختی جدید کاشتم ولی اینبار به دلیل خودم! 

این درخت یک کاکتوسه! 

 

 

  

کاکتوس درختی است تنها، بی نیاز 

با ریشه و قوی

مرنجان دلم را

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی زبامی که برخاست مشکل نشیند

تست

تست..