کمی خودم

روش زندگیم رو خودم انتخاب کردم. بماند که اتفاقات ویژه و افراطی بیش از حد معمول هر انسانی برای من پیش آمد و میدانم باز هم خواهد آمد! قضایایی که در کنار هم بودن آن ها را حداقل در هیچ یک از انسان های زندگی ام ندیدم. همیشه متفاوت بودم! در کلاس درس دبستان، دبیرستان، دانشگاه! محیط کار و هر کجا که بودم. این تفاوت لزوما مثبت نبوده و میشه گفت 50 -50 مثبت و منفی! حتی گرفتاری ها و بیماری ها و هر واقعه خوب و بدی برای من متفاوت اتفاق می افتاد!  

گاهی همه چیز دست به دست هم میدند که انسان رو به روشی متفاوت از ریشه نابود کنند ولی چه کنم که سختم. نمیدونم چرا نمیشکنم؟ این همه فشار.... این همه گرفتاری پنهان و آشکار و "متفاوت" !!؟ 

چرا هنوز زنده ام؟  فقط میفهمم که زنده ام! خرد شدنی در کار نیست! چرا؟ نمیدانم! توانم زیاده؟ نمیدانم! شک دارم! پر رو ام؟ نه اصلا. به اولین ندا ! لبیک میگم! 

چرا میتونم بشکنم ولی شکسته نشم؟ نمیدانم! 

پشت هر "چرا" ، "چرا" یی دیگر است! زندگی من پر از این چرا ها است! اگر این ها میخواهند من را خسته کنند، خیالشان راحت! از الان رویشان کم! 

من جاودانه نیستم، ولی تا لحظه ای که وجود دارم ، هستم! 

حتی برای چند دقیقه دیگر! 

 

هر روز در حال جنگم! با شروع روز، جنگ من شدت میگیره و با بسته شدن چشم ها آرام! 

مدتی دیگر اولین سالگرد این جنگ وحشتناک و ساکت... چقدر سریع و عجیب گذشت ! چقدر این بی خیالی در عین برخورد منطقی خوب بود! چقدر تنها بودن در این جنگ وحشتناک خوبه! بی منت و ترحم دیگران جنگیدن! حتی اگر پیروز نباشم!!! 

اگر پیروز نباشم؟ یک چیزی رو خیلی خوب میدونم،اگر من پیروز نباشم، بازنده هم نیستم! 

 

حس خیلی خوبی دارم! بعد و در طی این جنگ واقعی با زندگی، فقط یک حس به من امید میده! تنها یک رشته از امید باقی مانده! و اون چیزی جز بعد از مرگم نیست! چه فردا ، چه سال ها بعد. 

اینکه بعد از مرگم همه کسانی که با من بودند میفهمند قدرت در سکوت هم وجود دارد! میفهمند یک تنه هم میشه به جنگ با زندگی رفت! 

امشب احساس خوبی داشتم به 2 دلیل اینکه این وبلاگ رو برگردوندم تا حداقل حرف ها رو بعد از نوشتن مجبور به پاک کردن نشم و روانیم نکنه! دوم اینکه کسی این وبلاگ رو نمیبینه و در مورد هر چیزی که محافظه کارانه رفتار میکنم ، چه در مورد خودم،چه در رابطه با زندگیم صحبت کنم. 

بی مکث و تکلف! با نوشتاری روزمره حرفم هایم را خواهم زد.

نظرات 3 + ارسال نظر
دومین ققنوس چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:52 ب.ظ

خیلی خوشحالم که برگردوندی!!!

دومین ققنوس چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:49 ب.ظ

چند نکته نوشتی که خیلی نظرم رو جلب کرد!!!
1. متفاوت!
2. چرا
...
- هستم!
- اگر پیروز نباشم, بازنده هم نیستم!
- در حال جنگم
- قدرت در سکوت هم وجود داره!
- برگردوندم
...

یاد اون جمله ات افتادم! "مرد باش, نمیر !!!"
اراده ات ستودنی است!!!


عروس مرده چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:36 ق.ظ http://like-a-tree.blogsky.com

چرا نوشتی ((من جاودانه نیستم)) ؟
تو جاودانه ای. تا ابد. این هم خوبه هم بد. برای من گیج کننده ست. بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد