نامه ی بی اسم و امضا


پاکت بی تمرو تاریخ ... نامه ی بی اسم و امضا

کوچه دلواپسی ها برسه به دست بابا

با سلام خدمت بابا ... عرض کنم که غربت ما

آنقدرها بد نیست که میگن راضی ام الحمدالله

یا دمون دادن که اینجا زندگی رو سخت نگیریم

از غم ویرونی تو روزی صدفعه نمیریم

یادمون دادن که یاد سوختن خونه نیوفتیم

خواب بود هرچی که دیدیم....

باد بود هرچی شنیدیم.....

راستی چند وقته که رفتم بی غم وغزل سر کار...

روزگارم ای بدک نیست... شکر غربت گرم بازار

قلم و دفتر شعرم روی گنجه کنج دیوار...

عکس سهراب روی تاقچه غزلش گوشه انبار

توی نامه گفته بودی... بی چراغ دل مادر

براتون نون میفرستم... جنس اعلا طرح آخر

من ستاره بردم اینجا با بلیط های برنده

راستی اونجا نور فانوس یه شبش... کرایه چنده...؟!

پاکت بی تمر و تاریخ... نامه بی اسم و امضا برسه به دست بابا...