-
سینوسی
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 03:32
اونچه بر من گذشت رو باور نمیکنم زمانی فکر می کردم بعد ها با یاد اوری اون خودم رو پیش خودم قهرمان ببینم بدون اینکه کسی بدونه ولی الان حتی خودم هم باور ندارم چه برسد به دیگران که روزی بخواهند 'باور' کنند!
-
تکرار
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 01:25
دوره تسلسل
-
داستان واقعی
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 23:38
زندگی چیزی بیشتر از یک داستن نیست
-
حالت چطوره؟؟؟
دوشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1389 16:40
نفس می کشم ،تا به جای مرده ها خاکم نکنند اینگونه است حال من حالم را نپرس
-
تنهایی
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 01:18
«تنهایی» یعنی وقتی که سرت شلوغ است، اما کسی دلت را مشغول نکرده! «تنهایی» یعنی آدمهای زیادی را میشناسی، با آدمهای زیادی رابطه داری، هر روز آدمهای زیادی را میبینی یا به تو سر میزنند… اما تو کسی را نداری که بهاش «فکر» کنی! البته با بخش " اما تو کسی را نداری که بهاش «فکر» کنی!" خیلی موافق نیستم
-
چوب خط ما.دو طرفه
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 02:16
بعد از آشتی کردن دیگر کمتر زنگ میزنید…کمتر سراغ هم دیگر را میگیرید…کمتر شوخی و درخواست میکنید…هر بی احتیاطی ممکن است به ختم رابطه منجر شود، هر چند که میدانید نگه داشتنش هم دیگر فایدهای ندارد…انگار که عکسی را پاره کرده باشید و دلتان نیاید دور بریزیدش. copy and paste
-
راست گفت
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 23:36
وقتی داشت جدا می شد حقیقت رو گفت "تو نمی تونی دیگران رو با خودت همساز کنی، یا هم ساز شو، یا خفه!" خفه شدم
-
گذشته
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 00:02
ایستاده ام روی تراس. کسی همین حوالی نوای غمگینی را با ویولن سل می نوازد. حواسم هست به همه ی آن هایی که نیستند، که رفته اند، آن هایی که برمی گردند، و آن هایی که دیگر برنمی گردند.
-
حصار
جمعه 14 اسفندماه سال 1388 01:09
تو این حصار درد زبانت رو نمی فهمند. حق دارن! زبان من، زبان دیگریست. پس نگویید می فهمیم!
-
شناخت
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1388 04:14
شناختت از من چقدره؟ شناخت من از تو؟ انتظار از همدیگر مرزی نداره اما وقتی که شناخت کامل باشه!
-
انفرادی
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 00:53
طبق معمول همیشه، همراه همیشنگی من تنهاییم است کنار هم بودن ؛ حرف نیست عمل هم، به تظاهر نیست!
-
عجب
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 00:30
هیچ وقت جای تو نبودم تا بفهمم که آنطرف ماجرای من چه می گذرد از من نیست
-
هیچ
جمعه 16 بهمنماه سال 1388 00:58
هیچ همینطوری
-
شکستن
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 23:40
صبح از خواب بیدار میشی تو آیینه نگاه میکنی به خودت میگی امروز..... فردا بازم تو آیینه نگاه میکنی و میگی امروز ..... یه روز آیینه رو میشکنی فردا دیگه از خواب بیدار نمیشی
-
عنوان ندارد
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 00:44
اینجا صاحب ندارد. به زور دنبال صاحبش نگردید… فقط قانون دارد، فقط درد دارد، فقط کوفت دارد… از من نیست ، ولی من همین هستم
-
حرف
یکشنبه 6 دیماه سال 1388 03:05
حرف حرف حرف همه حرف می زنند. همه می گویند که می توانند! همه می خواهند که باشن! وقت عمل که می رسه هیچ کس نیست هستند و نیستند. چرا؟
-
نقاب
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 00:46
نقاب
-
دردسر
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 00:30
. . زیر سقف کوتاه، سربلندی یعنی دردسر
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 آذرماه سال 1388 00:09
من هم آدمم!!!!!!!!! بفهمید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
دادگاه
شنبه 21 آذرماه سال 1388 03:26
اجازه ندید رفتارتون شما رو به دادگاه درونم بکشه قاضی من خیلی نامرد شده! همه محکومند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آذرماه سال 1388 03:22
حوصله ندارم. حوصله هیچ آدمی رو ندارم حوصله خودم رو ندارم خسته شدم فقط میخوام این پیوند بین خودم و خودم جدا بشه! حتی چند دقیقه!! فقط میخوام برای چند لحظه به هیچ چیزی تعلق نداشته باشم............
-
به دنبال مقصر
جمعه 20 آذرماه سال 1388 03:35
همیشه توی این ذهن آشوب زده ، بین گذشته خودم در کند و کاوم . به نتیجه ای نمیرسم میدونم
-
صدای سکوت
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1388 00:37
میشنوم صدای سکوت رو میشنوم که میگه ...
-
ترس از تنهایی
جمعه 22 آبانماه سال 1388 03:09
تنها نمی گذاریم از ترس آنکه تنها بمانیم.
-
سکوت
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 01:45
. چه نیازی است به گفتن؛ آنگاه که گوشی برای شنفتن نیست ؟ .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 01:46
ذهن آسیبدیده روح بی مصرف جسم باطل افکار شکسته سن پیری
-
مزخرف!!!!!!!!!!
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 01:44
مزخرف×!!!!!!!!!!!!!!!
-
چرند
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 01:44
چرند
-
گنگ
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 01:44
صدای بنگ بنگ مغز صدای ویزز ویز و دیگر هیچ! درد آنی و ترجمه واقعی لغت " شوک " برای روحم! به همین سادگی در یک لحظه می فهمم که چرا می شنوم که انسان نیستم. گنگ
-
آخرین پرده
سهشنبه 9 تیرماه سال 1388 00:58
هیچ وقت نا امید نشدم و میدونم که نمیشم! ولی... آخرین شمع هم خاموش شد شمعی که به خیالم قرار بود شمع های خاموش دیگر رو روشن کنه کم کم دارم به سرنوشت و بازی سرنوشت و.... معتقد میشم!