-
همونه
چهارشنبه 20 دیماه سال 1402 02:50
هوم.... خیلی تغییری حاصل نشده. بعد ده سال هنوز هم آدم ها بدن
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مردادماه سال 1393 23:25
به همین راحتی!
-
صبر
جمعه 27 تیرماه سال 1393 08:48
صبر هرچیزی حدی داره
-
سینوسی
سهشنبه 24 تیرماه سال 1393 09:14
باز هم اون نمودار سینوسی و افول کاش میشد ف...
-
نباید
چهارشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1393 02:37
داره سخت میگذره.. نباید اینطور باشه
-
سنگینه
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1393 01:29
سنگین خیلی سنگین
-
تنفر باز هم.....
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 02:42
از این لحظه متنفرم از این اتاق متنفرم ازاین ساعت متنفرم ازاین شب ازاین فشار از این مزه تلخ افکارم.... خسته ام ازاین ذهن خسته ام ازین بدن خسته ام ازین روحیه خسته از خودم که این شب ها برام تمومی نداره فریاد هایی که باید قورت بدم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 02:54
سال ها از نقطه شروع من میگذره سال ها از جرقه اول و روشن شدن این فتیله گذشته مسیری طی شده که به اینجا رسیده از نقطه شروع تا این نقطه فراز و نشیب... بالا و پایین. برای هردوی ما و شروعی دوباره اینبار 2 خط موازی کنار هم احساس عجیبی دارم مخلوطی از همه حس ها نمیدونم خوابم یا تابحال خواب بودیم یا همه این ها توهمه ولی هرچی که...
-
Pill
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 09:00
A pill to make you numb A pill to make you dumb A pill to make you anybody else But all the drugs in this world won't save her from herself
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 08:43
آخ...
-
باز هم...
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 06:07
اگر مردم مرا دفن نکنید باز هم عذابم ندهید مرا بسوزانید خاکسترم کنید باید نابود شوم آنگاه شاید کمى آرام بگیرم در نابودی ام
-
تولد اشتباه
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1392 02:27
اشتباه بزرگ شدم با باور های اشتباه ساختار اشتباه عقاید اشتباه شخصیت اشتباه مسیر اشتباه .... اشتباه اشتباه اشتباه... اگر اینطور نبود ، مطمئنم که آسونتر میشد. لذت بخش...
-
حتی...
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 03:39
خواننده ها نوازنده ها ازتون متنفرم
-
تضمین
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 00:30
در نا امیدی بسی امید است ؟مطمئن باشم؟تضمین می کنید؟
-
شب تا صبح
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1392 05:46
مشغول ضیافتهای شلوغ شبانه ام ... من و سکوت و دنیایی حرف نگفته ...
-
باد وزید
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 22:27
چیزی نمانده است تنها چند برگ دیگر مانده بر شاخه هایم این بار که بوزی دیگر برگی نمیماند بر این تنِ خسته و من آرام خواهم شد مثل همین درخت پاییزی وقتی تمام برگهایش را باد برده باشد . . . . .............. آرام شدهام مثل درختی در پاییز وقتی تمام برگهایش را باد برده باشد. .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 02:56
مشروب سیگار ماریجوانا کوکائین
-
چقدر دور..... چقدر نزدیک....
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 06:51
دیدار ما چون آب و ماه چه دور! چه در هم!
-
رنج هزار باره
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 07:34
رنج مرا کشان کشان از پی خود دوانده است ...
-
دوره تسلسل. این نمودار سینوسی
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 17:09
وقتی حوصله هیچ کسی رو نداری وقتی لبخند های مصنوعیت تموم میشه وقتی از شدت عصبانیت میخوای وسایل دور و برت رو خورد کنی وقتی از شدت عصبانیت میخوای هر کسی که باهات حرف میزنه رو زیر مشت و لگد تیکه تیکه کنی وقتی از شدت عصبانیت سگت که با محبت به سمتت میاد رو با لگد پس میزنی وقتی از شدت عصبانیت اینقدر اینتر رو محکم فشار میدی...
-
حال من خوب است
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 00:13
باور کنید حال و هوایم مساعد است .... این شایعات، شیوهی بعضی جراید است . یک صبح تیتر میشوم: این شخص.
-
نقاب
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 03:28
زندگی پشت نقاب نقابی که میخواد یاد بگیره همیشه یک لبخند...... :)
-
صدا
شنبه 26 مردادماه سال 1392 03:40
پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ پچ ..... چرا ساکت نمیشن؟
-
حال
جمعه 25 مردادماه سال 1392 05:20
تمرکز روی زمان حال خیلی سخته خصوصا وقتی که گذشته ای برای درس گرفتن ندارم کوبیدن لحظه
-
تیک تاک تیک تاک....
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 04:33
این شب ها تمومى نداره این درد ها پایان نداره
-
تکرار
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 02:13
این حس لعنتی تداوم آرمش... هرگز! جنگ من و من جنگ علی و علی جنگ خشم و آرامش جنگ دیدن و ندیدن جنگ شنیدن و نشنیدن جنگ حس کردن و حس نکردن جنگ خواستن و نخواستن جنگ... جنگ فریاد و سکوت..........................................................................................................
-
پس از مدت ها
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 04:44
و خلاصه کمی آرامش
-
اخرین شب
شنبه 12 مردادماه سال 1392 01:34
صبح ساعت ٦:٣٠ پامیشیم ماشین رو روشن میکنم وسایلمون رو میریزم توش سوارش میکنم ١٨٠-٩٠ کیلومتر میرونم خودم با دستای خودم با اراده خودم میبرمش فرودگاه بغلش میکنم میبوسمش لبای گرمش... گرمای تنش.. دستای لطیفش... با دستای خودم با لبای خودم بهش میگم خداحافظ میره پشت شیشه ها دیگه دستم به دستش نمیرسه پرواز میکنه هواپیماش میپره...
-
تن عریان
یکشنبه 6 مردادماه سال 1392 03:43
یک مشت هوس، اندام ِ در تب تخت ِ زیر پنجره، در نیمه ی شب چرخش هر دوی ما، در بستر خواب تن عریان تو، درنور مهتاب قصه ی آغوش ما، رقص دو پیکر گیسوانی تاب تاب، آویزه از سر بوسه هایی گاه گاه، از روی ماهت لمس گیرای تو و، اندام ِ رامت خیرگی بر چشم من، هی ناز کردن حالت چشمان تو، در بوس ِ گردن در هماغوشی ما، هم نبض گشتن عشق بازی...
-
چسب
یکشنبه 6 مردادماه سال 1392 01:19
چسبیدی بهم اونم از پشت الان این لحظه رو یادت نره ثبت شد