انسانها یک دفعه نمیمیرند
ذره ذره مرده میشوند.
* آن تاریخی هم که روی سنگ قبر مینویسند یک شوخیست.
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد........
اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
عشقی و دلبری داشتیم
همیشه برداشتم از رفتار دیگران اونطور بود که خودم میخواستم
از چشمشون چیزی میدیدم ولی چیز دیگری میخوندم
نتیجه ای هم که گرفتم.... ای
ولی...
فقط اینو میخواستم بگم که در مورد همه پشیمان نیستم
چون گاهی واقعیت دیرتر رو میشه